جزیره

 

من همون جزیره بودم ، خاکی و صمیمی و گرم ، واسه عشق بازی موجها

 ، قامتم یه بستر نرم .

یه عزیز دردونه بودم ، پیشه چشم خیسه موجها ، یه نگین سبز خالص ،

توی انگشتر دریا .

تا که یک روز تو رسیدی ، توی قلبم پا گذاشتی.!!! غصه های عاشقی رو

، تو وجودم جا گذاشتی.

 زیر رگبار نگاهت ، دلم انگار زیرو رو شد ، برای داشتن عشقت ، همه جونم

 آرزو شد.

 تا نفس کشیدی انگار ، نفسم برید تو سینه ، ابر و باد و دریا گفتن ، حس

 عاشقی همینه.

اومدی تو سرنوشتم ، بی بهونه پا گذاشتی ، اما تا قایقی اومد ، از منو دلم

 گذشتی؟؟؟ رفتی با قایق عشقت ، سوی روشنی فردا ، منو دل اما

 نشستیم ، چشم به راهت لب دریا.

دیگه رو خاک وجودم ، نه گلی هست نه درختی ، لحظه های بی تو بودن ،

 می گذره اما به سختی!

 دل تنها و غریبم ، داره این گوشه میمیره ، ولی حتی وقت مردن ، باز

 سراغتو میگیره. میرسه روزی که دیگه ، قعر دریا میشه خونم ، اما تو

 دریای عشقت ، باز یه گوشه ای می مونم.

من همون جزیره بودم ، خاکی و صمیمی و گرم ، واسه عشق بازی موجها

 ، قامتم یه بستر نرم .

یه عزیز دردونه بودم ، پیشه چشم خیسه موجها ، یه نگین سبز خالص ،

 توی انگشتر دریا .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها